کهن الگوی نظم و هرج و مرج
قانون آنتروپی یا آشوب، بیان می کند که هر چیزی در طول زمان به سمت هرج و مرج کشیده می شود. یک سازه ی باستانی را در نظر بگیرید اگر آن را برای مدتها رها کنید فرسوده شده و آنتروپی افزایش می یابد.
ستاره ها می سوزند، بناها فرو می ریزند و یخچال های یخی آب می شوند. اما آیا این میل طبیعت به برهم زدن نظم، نوعی هرج و مرج است، یا فرآیندی در جهت گسترش و نظم جهانی؟

تصور کنید یک جعبه از قطعات پازل را به شکل رندوم روی میز ریخته اید. در تئوری این امکان وجود دارد که قطعات به طور کامل در جای خود قرار گیرند و یک پازل کامل ایجاد کنند. اما در واقعیت، این هرگز اتفاق نمی افتد. چرا؟ زیرا احتمالات بی شماری از چینش پازل وجود دارد. برای ایجاد یک پازل کامل، هر قطعه باید در نقطه مناسب بیفتد. تنها یک حالت وجود دارد که در آن هر قطعه مرتب باشند، اما تعداد تقریبا بی نهایتی حالت وجود دارد که قطعات به شکل بی نظم کنار هم ریخته شوند.
این تمایل طبیعی جهان برای از دست دادن نظمی است که ذهن ما آن را سازماندهی می کند. می توان در برابر کشش آنتروپی مبارزه کرد. میتوان یک پازل پراکنده را حل کرد. می توان علف های هرز باغ را هرس کرد. می توان یک اتاق نامرتب را تمیز کرد. اما از آنجا که جهان به طور طبیعی به سمت بی نظمی می رود، شما باید برای ایجاد ثبات و نظم انرژی صرف کنید.
قانون دوم ترمودینامیک
قانون دوم ترمودینامیک بیان می کند که هرچه در زمان به سمت جلو می رویم هرج و مرج یا همان آشوب در یک سیستم بسته همیشه افزایش می یابد.
گرما از جسمی در دمای بالا به جسمی با دمای پایینتر جریان مییابد. اینگونه است که قهوه شما به مرور خنک می شود و گرمای آن در داخل اتاق پخش می شود. سرد شدن برای یک فنجان قهوه، آنتروپی به حساب می آید.
باید توجه داشت این تبادل به طور طبیعی اتفاق می افتد. اما اگر بخواهید آب سرد را برای تهیه قهوه گرم کنید، باید کار انجام دهید. برای گرم کردن آب به یک منبع انرژی نیاز دارید.
این تمایل به آشوب و هرج و مرج یکی از قانون های اساسی فیزیک می باشد. به طبع میتوان گفت این قانون پر چالش ترین قانون طبیعت بوده که بر تمام ذرات اعمال میشود.
در نهایت قانون دوم ترمودینامیک، ادعا میکند که تمام دگرگونیهایی که در طبیعت رخ میدهند ممکن است در جهت تعادل جهان باشد. در دراز مدت، هیچ چیز از قانون دوم ترمودینامیک فرار نمی کند و کشش بی امان آنتروپی همه چیز را میبلعد و تبدیل میکند.
اثر پروانه ای و الگوی نظم و هرج و مرج
این اثر، احتمال ایجاد طوفان در چین را به پروانه ای که در نیو میکزیکو بال میزند، نسبت میدهد. اگر پروانه ای بال های خود را در نقطه ای مناسب از فضا/زمان به هم بزند، طوفان در نقطه ای دیگر پدید خواهد آمد.
به بیانی دیگر، تغییرات کوچک در شرایط اولیه منجر به تغییرات شدید در نتیجه میشود. از این رو نمیتوان نظم همیشگی را برای یک سیستم بسته انتظار داشت. زندگی نیز نمایشی مداوم از این اصل است. چه کسی میداندآموزش اشتباه یک کودک، چه اثرات بلند مدتی در یک جامعه بزرگ خواهد داشت.
در نتیجه نمیتوان سرنوشت نهایی یک سیستم بسته و پیچیده را پیشبینی کرد. حتی خطاهای جزئی دریک سیستم به طرز چشمگیری تقویت میشوند و اثرات شدیدی را ایجاد میکنند و هرگونه پیشبینی را بیفایده میسازد. با این حال این عدم قطعیت در سیستم صرفاً بینظمی نیست. این آشوب، گذری بین نظم و بینظمی می باشد که اغلب به روشهای شگفتانگیزی رخ میدهد.
“هرج و مرج مالیات جهان می باشد”
نبرد مداوم با این آنتروپی، همان نیروی محرکه بسیاری از کارهایی است که ما هر لحظه انجام می دهیم. مبارزه دائمی بین نظم و هرج و مرج سرچشمه تغییر و پیشرفت می باشد.
به عنوان مثال انسان های مستبد در تاریخ که جوامع و روان ها را به آشوب می کشیده اند، زمینه ی مناسبی جهت اتحاد، همدلی، شناخت و تغییر افراد جامعه بوده اند.
نگاه کهن الگویی
در اساطیر یونانی، خائوس به خلأ اولیهای اشاره دارد که قبل از خلقت کیهان وجود داشته است. این اصطلاح که از واژه یونانی مغاک یا شکاف گرفته شده، به حالتی بیشکل اشاره دارد که با پوچی و تاریکی در ارتباط است.

از خائوس سه قدرت اصلی پدیدار شدند: گایا (زمین)، تارتاروس (اعماق دنیای زیرین – ناخودآگاه) و اروس (عشق). مفهوم خائوس نه تنها نماد بی نظمی، بلکه نماد پتانسیل آفرینش است، و آشوب اغلب به عنوان نیرویی شناخته میشود که نظم کیهانی را از خلأ به ارمغان میآورد. طبق اساطیر یونان، آشوب منشأ همه چیز است.
در فضای تاریک و عمیق آشوب، فقط سکوت وجود دارد؛ مکانی بدون نور، مکانی از سایهها؛ خلأیی که هیچ چیز نیست. با این حال، از آشوب، که نیستی است، حالتی از بی نهایت امکان و زایش وجود دارد.
اینجاست که خلقت و زندگی و عشق پدیدار میشوند. طبق برخی افسانهها، اروس کسی است که وقتی از آشوب زاده شد، نظم الهی را برقرار کرد.
در اساطیر ایران انگره مینو یا اهریمن به عنوان نماد شر و آشوب در متون زردشتی یاد میشود. این نیرو زاده شده از زُروان و خالق نیروهای متقابل با اهورامزدا میباشد. اسطوره اهریمن یکی از دو نیروی اساسی کیهانی است که در آغاز خلقت از تاریکی برمی خیزد.
هدف اصلی این نیرو ایجاد آشوب، خرابی و به چالش کشیدن نظم کیهانی میباشد. جنگ میان انگره مینو و اهورا مزدا، نمادی از رویارویی همیشگی میان نظم و بی نظمی در خلقت است. در متون زردشتی، انگره مینو با آفرینش نیروهای شر مانند بیماریها، مرگ، خشکسالی و جنگ، بر زندگی انسان ها اثر میگذارد.

بنابراین، آشوب وضعیتی است که پیش از نظم وجود دارد؛ میتوان آن را آغاز چیزها دانست. آغاز یک تغییر بزرگ. مفهوم آشوب در عصر مدرن به عنوان بینظمی و بیشکل بودن تفسیر میشود. در اصطلاح مدرن، آشوب به چیزی اشاره دارد که هیچ نظمی ندارد و معمولاً احساس سردرگمی مطلق ایجاد میکند.
الگوی نظم و هرج و مرج در زندگی
آنتروپی به توضیح بسیاری از اسرار و تجربیات زندگی روزمره کمک می کند. در تجربه انسانی آنتروپی از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد. انسان ها با تجربه هایی رو به رو هستند که در نهایت او را به قلمرو هرج و مرج کشانده و از او توقع تغییر را دارد. از دست دادن عزیزان، ضربه های روانی، کهولت سن، جنگ، خشکسالی، جدایی، بیماری از عمده ترین این تجربه ها می باشند.
– شما تنها زمانی به فکر ترک سیگار می افتید که اعضای بدنتان به آشوب کشیده شده باشد. این هرج و مرج شما را راهی مسیر تغییر کرده است.
– جوامع زمانی به استقلال و آزادی می اندیشند که زیر بار ظلم و بی عدالتی قرار بگیرند.
بینش ها و مفهوم زندگی در پس این آشوب ها و تغییرها جای گرفته اند. اینکه ما می توانیم با صرف انرژی با این پدیده طبیعی همسو باشیم – هدف اصلی زندگی را آشکار می کند. شاید فکر کنیم این بخشی از شادی یا تراژدی زندگی می باشد. اما این فراکتالی از یک حماسه ابدی و برگشت ناپذیر طبیعت است که از ما توقع تغییر دارد.
“آنتروپی چیزی است که گذشته را از آینده جدا می کند”
زمان حکم می کند که با گذشت هر لحظه، همه چیز تغییر می کند و زمانی که این تغییرات اتفاق افتاد، هرگز لغو نمی شوند. تغییر دائمی بخش اساسی از طبیعت می باشد که نمی توان با آن مقابله کرد، بلکه باید با این تغییر همسو شد.
سایکدلیک و مغز آنتروپیک
تحت تاثیر یک ماده سایکدلیکی، مغز ارتباطات خود را به روشهایی که قبلاً درکی از آنها نداشته است تغییر میدهد؛ این تغییر سیستم عصبی ما را به مرز آشوب میرساند، بدون آنکه به ما اجازه عقب نشینی بدهد.

کارهارت هریس محقق حوزه روان در مدل خود به این اشاره دارد که، وقتی سیستمی گرم میشود، به حالت انعطافپذیری میرسد. به همین شکل سایکدلیک ها در ابتدا انعطافپذیری و آنتروپی را با تغییر در امواج فرکانس مغز افزایش میدهند تا مدلهای ادراکی را “بازتنظیم” یا پیکربندی مجدد کنند. این به نوبه خود منجر به استقرار ذهن بر روی یک مدل ادراکی جدید و بهبود یافته از جهان میشود.
فرکانسهای مختلف امواج مغزی با حالتهای مختلف آگاهی مرتبط هستند. کاهش موج آلفا و افزایش طبیعی امواج دلتا و تتا تحت داروی سایکدلیکی ممکن است باعث تجربه احساس غوطهور شدن در دنیایی کاملاً متفاوت بشود. افزایش ریتم دلتا/تتا و کاهش شدید ریتم آلفا/بتا را میتوان با تجربه تعالی مرتبط دانست که اندکی پس از مصرف سایکدلیک ها رخ میدهد. در این مرحله، مغز از پردازش اطلاعات ورودی از دنیای بیرون به پردازش اطلاعات دنیای درون تغییر میکند.
این یک فضای میانی است که در آن فرد با تغییرات بزرگی روبه رو میشود. این فضا که معمولاً با یک بحران یا تغییر بزرگ در زندگی همراه است، ما را مجبور به دروننگری و ارزیابی مجدد ارزشها، اهداف، باورها و مسیرهای زندگیمان میکند.
در مراسم شمنی بعد از مصرف مواد سایکدلیکی، یک مرحله به نام “تحریک” وجود دارد. در این مرحله شمن با نواختن طبل و خواندن ایکارو و رقص شروع به تغییر در الگوی امواج مغزی فرد کرده و او را به حالت آنتروپی می رساند.
با ورود به این حالت شبکه پیش فرض مغز DMN که مسئول اداره الگوهای ذهنی میباشد موقتا غیر فعال میشود. به دلیل ماهیت بیثباتکنندهاش، فرد در این فضا اغلب با ابهام، عدم قطعیت و سردرگمی رو به رو میشود.

این حرکات تا رسیدن به مرحله “آرامش” ادامه دارد. در این فاصله سیستم عصبی از حالت سمپاتیک به حالت پاراسمپاتیک وارد می شود. این تغییر الگوی سیستم عصبی، محیط مناسبی را برای پاسخ به درمان ایجاد میکند.
در این گذر از حالت آشوب به حالت آرامش روان قادر به نگهداری محتویات ناخودآگاه نمی باشد و باعث نمایان شدن ناخودآگاه می شود. این موقعیت به فرد اجازه میدهد تا الگوهای ناسالم را شناسایی و یکپارچه یا به روزرسانی نماید.
این همان چیزی است که در مرحله شاواسانا در یوگا دیده می شود به طوریکه بعد از اتمام حرکت های تحریک کننده، فرد بدن را وارد مرحله ی آرامش یا شاواسانا می کند. این عمل باعث ورود به حالت پاراسمپاتیک می شود.
این که سایکدلیک ها در درمان بیماریهایی مانند افسردگی و تنظیم مجدد ذهن مفید هستند، بر اصل هرج و مرج و نظم اشاره میکنند. در این حالت نسخه قدیمیتر ما به طور فزایندهای ناکارآمد میشود اما با این حال نسخه جدید ما هنوز ظهور نکرده است. گذر در این زمان، میتواند چالش برانگیز باشد. این به این دلیل است که رها کردن هویتهای قدیمی و قدم گذاشتن به هویتهای جدید، ذاتاً یک فرآیند بیثباتکننده و پر دردسر است.
کلام آخر
قانون دوم ترمودینامیک اثبات می کند که در یک سیستم بسته با گذشت زمان، آنتروپی یا همان هرج و مرج بالا می رود. طبق این اصل در نهایت تغییرات کوچک در هر سیستم بعد از گذر زمان به تغییرات بزرگتری تبدیل می شود و این تغییرات می تواند کلیت سیستم را به چالش کشیده و دستخوش تغییرات بزرگتری نماید.
این اصل جزیی از قوانین طبیعت میباشد که به شکل الگوی فراکتالی در حال اجرا است. این الگو بر تمام ذرات اعمال میشود و به ظاهر انتظار تغییر و ایجاد یک کلیتی منسجم تر را دارد. چه در یک مراسم شمنی و چه در زندگی عادی، ما بی امان تحت تاثیر این قانون طبیعی می باشیم.
شاید در درجه اول متوجه آن شویم که هرج و مرج به شکل تاریکی زندگی و جامعه را درگیر خود میکند. اما با در نظر گرفتن این اصل و با همسو بودن با انرژی کیهانی میتوانیم به مسیر زندگی خود معنای واقعی تری ببخشیم.
“پس از یک شب طوفانی، پس از دوران تاریکی قطعا یک روز نورانی و آرام وجود دارد. اما این تاریکی شیطانی نیست، در حقیقت اجباری است برای تغییر، بیداری و پیشرفت.”
 
													 
													