انیمیشن قوانین خورشید

قوانین خورشید
انیمیشن قوانین خورشید ظهور تمدنی را به تصویر می کشد که بارها بر روی زمین شکل گرفته و نابود شده است.
این تمدن تحت رهبری یک فرمانروای دانا و با اصالت بود.
تا اینکه روزی توسط یک روان جهنمی اشغال شد.
روانی سیری ناپذیر که از اهالی آن تمدن بر علیه و نابودی خودشان استفاده میکرده.
از حرص و طمع، خشم و نفاق و بی عشقی اهالی آن تمدن.
تمدنی که زمانی اوج تکنولوژی، عشق و احترام را تجربه کرده بود.
تمدنی که تمام موجوداتش با هم در ارتباط بودند و هیچ ناهماهنگی در آن وجود نداشته.
تا اینکه پادشاه سرزمین خورشید متوجه آن می شود که تنها راه نجات مردم سرزمینش، دادن عشق به یکدیگر است.
او نشان میدهد که با ایجاد یک جامعه مبنی بر عشق و احترام متقابل میتواند جلوی نفوذ بیگانگان به سرزمینش را بگیرد.
هیچ جامعه ای اشغال نمیشود مگر اینکه اشغال و تصرف، خشم و بد خواهی از مردم خود جامعه باشد.

پادشاه سرزمین خورشید مردمان سرزمینش را به ایجاد یک آرمان شهر دعوت میکند تا در آن:

تاجر
پیشرفتش های آینده اش را در پیشرفت های اکنون کارمندانش بداند. آسایش و درخشش را در موازات آسایش و درخشش کارمندانش ببیند.
بداند که در این مسیر بی انتها هیچ سود و منفعتی ماندگار نیست مگر با بخشش و خیر خواهی.

هنرمند
هنر را بسیار محترم تر از هر تحمیل و اجباری بداند. هنر را بشناسد و عشق را از طریق آن به دیگران منتقل کند، نه جنگ و جدایی.
بداند که هیچ هنری ماندگار نخواهد ماند مگر در ستایش عشق و یگانگی باشد، مگر بتواند عمق حیرت و زیبایی سرچشمه خلقت را به تصویر بکشد.

مادر
بداند که او اولین کسی است که می تواند نه تنها یک خانواده، بلکه دنیا را تغییر دهد.
بداند که شعله های آتش خلاقیت و دگرگونی از او سرچشمه میگیرد.
بداند که باید با بدست گرفتن آموزش و تامین خوراک سالم فرزندانش در عرصه ی خلقت حضور داشته باشد.
فرزندانی که می توانند رویای مادر را محقق سازند..
فرزندانی از خورشید که دنیایی پر از عشق و امنیت برای دیگر خواهران و برادرانشان خواهند ساخت.

فرمانروا
بداند که فر ایزدی خویش را باید ابتدا در چهره یک تا یک ملتش ببیند. اوست که مهمترین وظیفه را در ایجاد تمدنی پیشرفته مبتنی بر عشق و احترام به عهده دارد. تمدنی که در آن هر قوم و کیش و هر رسم و آیینی مورد احترام است.
اوست که با کمک گرفتن از آموزه های باستانیانش قدم های راستین در راه به شکوه و عظمت رساندن ملت و سرزمینش بر میدارد.
او ملت را رهبری میکند و خالق او را.

گلادیاتور
بداند که باید تا ابد بر ارابه ی تیز پای صلح و غیرت بتازد و بداند که هیچ مستبدی نمی تواند به او دستور بدهد.
او از قلب خویش دستور می گیرد، قلبی که فقط و فقط برای حفظ اصالت، ناموس و امنیت مردمانش می تپد.